رفت


رفت

رفت بسکه کوشیدم بیادت لحظه ها از یاد رفت بسکه یاد از من نکردی لحظه ها بر باد رفت صد خیابان سکوت از شهر تو جامانده ام با دل دیوانه ای که با غم و فریاد رفت آنکه می گفت: ای عزیز نازنیم از غمت بر سر...

رفت
بسکه کوشیدم بیادت لحظه ها از یاد رفت
بسکه یاد از من نکردی لحظه ها بر باد رفت

صد خیابان سکوت از شهر تو جامانده ام
با دل دیوانه ای که با غم و فریاد رفت

آنکه می گفت: ای عزیز نازنیم از غمت
بر سر شوریده ما هرچه باداباد ، رفت

گفته بودی با سرآغاز بهاران می رسی
ماه فروردین گذشته و نیمه خرداد رفت

تو چه میدانی از احوالات آن صیدیکه خود
شد اسیر دانه و از خاطر صیاد رفت ؟

کاش می شد تا بدانی عاشقی دیوانه که
هر نفس در پای آن دردانه می افتاد رفت

شور شیرین داری اما کوهی از غم ساختی
گر چه خود دیدی در آخر آنچه با فرهاد رفت






ضامن آهو