اعتراف( معتاد)


اعتراف( معتاد)

آمدم بی ادعا و خسته اما... پاک و صاف تا کنم اول قبول ، معتادم و، این اعتراف چون پذیرفتم که بیمارم و درمان لازمم پس مهیا شد مرا.. اقدام ترک و..، عازمم خواهشی دارم عزیزانم ببخشندم بــخیر گر که...



آمدم بی ادعا و خسته اما... پاک و صاف
تا کنم اول قبول ، معتادم و، این اعتراف
چون پذیرفتم که بیمارم و درمان لازمم
پس مهیا شد مرا.. اقدام ترک و..، عازمم
خواهشی دارم عزیزانم ببخشندم بــخیر
گر که جایی دیده اند از بنده رفتاری بـغیر
گَه پدر مادر در این ره خاطرش آزرده ام
گَه ز اموالش به بیماری ، به غارت برده ام
در خماری گاه دستی، روی فرزندم بلند
در توهـم گاه بر همـــسر رسانیدم گزند
خب دگر بیماریم مرموز بود و بس پلید
در حصاری عنکبوتی تارو پودم در طنید
لیک اینک چاره ای را بهر درمان دیده ام
بـهر ترمـیم اراده.. با شــعور سنجــیده ام
مهلتی، تا بیهقی غوغا کند در حال خویش
تا بیابد سلطه بر امیال و بر احوال خویش



هنوز