باورم کن
باورم کن که دلم حال پربشان دارد بی سبب نیست که بر مهر تو ایمان دارد خوب میدانم از این حیث و ازاین دوری ها گر نگاهی نکنی درد فراوان دارد باورم کن که دگر بی تو ندارم عمری لحظهی بودن من سوی به پایان...
باورم کن که دلم حال پربشان دارد
بی سبب نیست که بر مهر تو ایمان دارد
خوب میدانم از این حیث و ازاین دوری ها
گر نگاهی نکنی درد فراوان دارد
باورم کن که دگر بی تو ندارم عمری
لحظهی بودن من سوی به پایان دارد
بی مطاع از تو منم مهر تو بر دوشم هست
کاروانی شده که زیره به کرمان دارد
چه کنم در همه حال از تو نوشتن سخت است
چون که نامت به دلم روضه رضوان دارد
سالها پیش دلم را به تو دادم افسوس
گفتیام این دل من در و چه مرجان دارد
من هوایی شدهام بی تو چه بیحال ترم
همچو مجنون هوس بر و بیابان دارد
خیس شرمم که تورا دیدم لب تر نشدم
حال این دیده من میل به باران دارد
بی وفایم شدی و عشق تو در جان من است
چون منی هم تو ببین عشق تو جانان دارد؟
بی سبب نیست که بر مهر تو ایمان دارد
خوب میدانم از این حیث و ازاین دوری ها
گر نگاهی نکنی درد فراوان دارد
باورم کن که دگر بی تو ندارم عمری
لحظهی بودن من سوی به پایان دارد
بی مطاع از تو منم مهر تو بر دوشم هست
کاروانی شده که زیره به کرمان دارد
چه کنم در همه حال از تو نوشتن سخت است
چون که نامت به دلم روضه رضوان دارد
سالها پیش دلم را به تو دادم افسوس
گفتیام این دل من در و چه مرجان دارد
من هوایی شدهام بی تو چه بیحال ترم
همچو مجنون هوس بر و بیابان دارد
خیس شرمم که تورا دیدم لب تر نشدم
حال این دیده من میل به باران دارد
بی وفایم شدی و عشق تو در جان من است
چون منی هم تو ببین عشق تو جانان دارد؟