تنهاترین مرد


تنهاترین مرد

دلا خو کن به تنهایی که تنهایی صفا دارد خلاف آشنایی ها ، که راهی پر خطر دارد بمان در سینه ام ،ای دل مکن شکفه ز تنهایی که عشق عاشقی اینجا عقوبت خون بها دارد دلا با من مدارا کن جوانی ها ز کف رفته کنون...

دلا خو کن به تنهایی که تنهایی صفا دارد
خلاف آشنایی ها ، که راهی پر خطر دارد
بمان در سینه ام ،ای دل مکن شکفه ز تنهایی
که عشق عاشقی اینجا عقوبت خون بها دارد
دلا با من مدارا کن جوانی ها ز کف رفته
کنون من ماندم پیری ،هوای عاشقی رفته
دلا دل دل مکن با من که طاقت از میان رفته
چونان باغی به پاییزم ،بهارانم ز دست رفته
میان برزخ عمرم ،نه راه پس نه راه پیش
نه پای رفتنم مانده ، نه برگشتن به اصل خویش
زبس بر درگه خالق گلایه کردم نشنید
چونان کشتی به گل ماندم ندیدم ناخدای خویش



شاه خراسان