رؤیای دیروز


رؤیای دیروز

بر من ببخشایید این همه آشفتگی را خدایا شهرم را امروز بارانی کن من هنوز از هوای دیروزها می‌نوشم ده ساله بودم و با عموی کدخدایم انگار همساله بودم و‌ گاه برایش از حافظ، غزل می‌خواندم و گاه از گلستان...

بر من ببخشایید این همه آشفتگی را
خدایا شهرم را امروز بارانی کن
من هنوز از هوای دیروزها می‌نوشم
ده ساله بودم
و با عموی کدخدایم انگار همساله بودم
و‌ گاه برایش از حافظ، غزل می‌خواندم
و گاه از گلستان سعدی حکایت می‌خواندم
عمویم هم فانوس روستا بود
و هم درختی بود فامیل زیر سایه‌اش
می‌نشستند
و نگاهی گیرا و زبانی پرمهر داشت
و قدر زندگی را چون عمر گل می‌دانست
و گاه با شیطنت چپقش را برمی‌داشتم
و با شیرین زبانی قصه‌ای می‌ساختم
و مجوز زدن یک پک را میخواستم
و عمو بجایش سکه‌ای می‌داد
و من به هدفم می‌رسیدم
و آنگاه دور می‌شدم
و میان زمین و آسمان می‌پریدم
و روی دشت‌های سبز بهاری می‌دویدم
‌و از سر هر جوی با شادمانی می‌پریدم
و گاه با باد و‌ میان گل‌ها می‌رقصیدم
و‌ روی مخمل چمن‌های جوان با آرامش
می‌خوابیدم
و چشمانم تاب دیدن این حجم از قشنگی
را نداشت
و فکر می‌کردم آیا می‌شود
از این هوا نوشید ؟
و آیا کودکان دهات بالا مثل من
رؤیای پرواز در همچین دشت زیبایی را
دارند ؟
آن روزها دلهره خاموش بود
و ترس و حرص و حسادت، بیکار بودند
و غم در سایه و سکوت از ما می‌گذشت
و ناامیدی این‌قدر بروبیا نداشت
و غبار چهره‌ها رنگش را باخته بود
و‌ باران از آفتاب دل برده بود
و آسمان خاطرخواه پرندگان بود
و‌ عطر یاد خدا همه جا پیچیده بود
و دختران زیبارو موهای پریشانشان را
به هوا پر داده بودند
و‌ پسران جوان می و یار
و لب لعلش می‌خواستند
و کودکان همبازیهایشان را دوست داشتند
و تنور محبت و نان مادران همیشه گرم بود
و عرق جبین حلال پدران از صبح تا غروب
جاری بود
و‌ پای دغدغه صبح فردا به رختخوابها
باز نشده بود
و خاطرات این همه شلوغ نمی‌کردند
و زندگی شیرین‌تر از تلخی‌هایش بود
و در تب آنروز نمی‌سوخت
و میهن این همه در رنج نبود
و فقر و فساد، دامن‌گیر همه جا نبود
و فرار از خاک مادر
و رفتن به خلیج‌های بیگانه
خواسته قلبی هیچکسی نبود.
..........................................................
از مجموعه شعر : خیال زندگی
شاعر : عبدالله خسروی ( پسر زاگرس )



تزیین جشن الفبا در مدرسه | 40 ایده تزیین جشن الفبا در مدرسه برای کلاس اولی ها برای دهه ...