دردهای زمانه


دردهای زمانه

دردهای زمانه مارا رها نمیکنند... ما طفل بودیم و تا گور رهامان نمیکنند... روزگارمان را سیاه و قلبمان پرز درد این مردمان بالادست مارا رها نمی‌کنند... چشممان بسته ترین چشم جهان و گوشمان کرترین گوش...

دردهای زمانه مارا رها نمیکنند...
ما طفل بودیم و تا گور رهامان نمیکنند...
روزگارمان را سیاه و قلبمان پرز درد
این مردمان بالادست مارا رها نمی‌کنند...
چشممان بسته ترین چشم جهان و
گوشمان کرترین گوش جهان ...
لبمان بسته بسته، جانمان سرنگران
قلبمان پرز افسوس
و جانمان بر لب و گرفته از این زمان
روحمان در قفس جسم و این چنین سرنگران
روزگارم پر ز درد های فراوان
فکرمان هر دم نگران غم امروز و فردای جهان
روز خوب نخواهد بود در این وادی ای جوان
دست ما رعشه کنان
همچون پیری دل خسته و نگران
مینویسم این شعر تا بخوانند این جهان




منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تاثیر شگفت انگیز رابطه جنسی بر زیبایی زنان