اِلتجا
چشمانم تو را میبارند در من منِ عریانِ در من تنپوش مَقال چاکیده دَم فرو بسته اَریکه ی سپهرم مغروقِ در ژرفای تو زانوانِ لرزان و نحیفم اِلتجا می آورند آغوش سرد و خالی ام را کِز...
چشمانم
تو را
میبارند در من
منِ عریانِ در من
تنپوش مَقال چاکیده
دَم فرو بسته
اَریکه ی سپهرم
مغروقِ در ژرفای تو
زانوانِ لرزان و نحیفم
اِلتجا می آورند
آغوش سرد و خالی ام را
کِز کردهام میان لُجه
کَز سرم بگذری ...
لُجه عمیق ترین نقطه ی دریا
اِلتجا پناه جویی
تو را
میبارند در من
منِ عریانِ در من
تنپوش مَقال چاکیده
دَم فرو بسته
اَریکه ی سپهرم
مغروقِ در ژرفای تو
زانوانِ لرزان و نحیفم
اِلتجا می آورند
آغوش سرد و خالی ام را
کِز کردهام میان لُجه
کَز سرم بگذری ...
لُجه عمیق ترین نقطه ی دریا
اِلتجا پناه جویی