نسلِ سوخته


نسلِ سوخته

این منم، شاعرِ یک نسلِ پَلاسیده و زرد حاصلِ واکنشِ (تجربه) با عنصرِ درد فاتحِ زخمیِ یک جنگِ اسفبار و کثیف وارثِ جمجمه ای مانده ز میدانِ نبرد کودکی گمشده در کوچه ی امیالِ بعید نوجوانی که پس از مرگِ...

این منم، شاعرِ یک نسلِ پَلاسیده و زرد
حاصلِ واکنشِ (تجربه) با عنصرِ درد

فاتحِ زخمیِ یک جنگِ اسفبار و کثیف
وارثِ جمجمه ای مانده ز میدانِ نبرد

کودکی گمشده در کوچه ی امیالِ بعید
نوجوانی که پس از مرگِ (جوانی)، شده مرد

دلقکی ملعبه ی دستِ سیاست زدگان
مهره ای در وسطِ صفحه ی یک تخته ی نرد

خیره ام از پسِ یک پنجره بر جبرِ سفر
شاهدِ رفتنِ مغزی که شد از جامعه طرد

مثلِ دریا شده این محبسِ تنگِ خفقان
بسکه خون می چکد از دیده ی هر فرد به فرد

رد شد آب از سر و دیگر خفه شد فکرِ عقیم
روی اندیشه ام اینک نه غبار است و نه گَرد

نسلِ من سوخت ولی در دلِ خاکسترِ آن
آتشی هست که هرگز نشود ساکت و سرد


حمید گیوه چیان



منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


(تصاویر) گنبد سرخ مراغه، یادگاری معماری سبک آذری