باید بیدار ماند


باید بیدار ماند

باید بیدار ماند ............... دریا طوفانی است هوا بس ناجوانمردانه سرد است طوفان بی خبری این جهان را در بر خود گرفته همه چیز ناخواناست بساط ظلم وستم به راه است در هر کوی و محله ای گرفتاران...

باید بیدار ماند
...............
دریا طوفانی است
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
طوفان بی خبری این جهان را
در بر خود گرفته
همه چیز ناخواناست
بساط ظلم وستم به راه است
در هر کوی و محله ای
گرفتاران بسیار و
حیله گران نیز فراوانند
وقتی که می گویم باید بیدار ماند
بی دلیل نیست
حتی آسیاب شهرها هم
کارخود را خوب
انجام نمی دهند
چشم هایی در راه آزادی و آزاد زیستن
به گرد این جهان پهناور در گردش است
نفس هایی بریده وخسته در راه
سبزه زارانی در حال خشک شدن هستند
گویی همه با هم بنوعی غریب گشته اند
شاید فاصله میانشان کم باشد
ولی از یکدیگر دور گشته اند
وقتی که می گویم باید بیدار ماند
بخاطر خودم نیست
دلم برای تو که روزی باید
درجای پاهای من راه بروی می سوزد
اگر امروز در خواب مرگ فرو رویم
دیگر فردای رها شده از غمها را
نخواهیم، دید
سایه هایی در کمین روشنایی راه دلمان هستند
فصل ها بی دلیل بر هم خورده اند
دیگر نوبت به گذشتن از دقایق تلخ است
وقتی که می گویم باید بیدار ماند
بی دلیل نیست
پیدا کردن راه در بیداری ما و
گذر کردن از مرزهای حماقت ما و
دیدن نادیده هایی در پیش روی ماست
این زمان باسرعتی باورنکردنی در حرکت
است
پس راه اول
یافتن اصل و ریشه ماست
ما فقط در یک فصل نیامده ایم
تا عمر خود را در همان فصل تمام کنیم
ما باید از فصل ها یکی پس از دیگری
با اندیشه ای نیک رد شویم و
دوباره آنها را از نو مروری آسان کنیم
آری ای دل جا مانده در زمان و
این دوران
باید سبکبال و پر انرژی بود
پرواز را در روح آموخت وآماده پریدن بود
آنقدر زنده ماند وآموخت
که در راه زندگی آموزنده بود
دیگر این جهان گرفتار نا برابری ها گشته
گرگان دو پا بسیار فراوان گشته
اگر در خواب بمانیم
جاده عبور را فراموش کرده و
راهی گور میگردیم
هرچه در راه عمر بنا کرده ایم
را از دست می دهیم و فقیری
دردمندو ناتوان میگردیم
پس بیا
ای دلی که هنوز بخواب نرفته ای
کمی هم با من اسی هم قدم شو
لباس کهنه افکارت را به در آور و
با من همنشین وهمسفر شو
وقتی که می گویم باید بیدار ماند
این بدان
برای تو می گویم
که این دلنوشته را می خوانی
عمق قلب مرا می بینی و
درک می کنی
وحتی با من هم پیمانی
این زندگی دو روزه
کم می آورد
بر سر راه بیدار دلان
پس تو هم بیا ای دل غم دیده
جاده باز است و می شود
از آن عبور کرد
و خود را از بند
بیماری وغمها به دور کرد
خداوند در دلی است
که نامش در آن جای گیرد
ازناامیدی و ترس
و از دروازه مردگان
فاصله ای از زمین تا به آسمان گیرد
در این صورت است که
آرامش و بخشش آسمانی
همانند نوری
در دلها جای گیرد

آری
وقتی که می گویم
باید بیدار ماند ...

.... از. اسی ....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


یسنا، دختربچه گمشده گلستانی زنده پیدا شد + فیلم