کاش بودی


کاش بودی

کاش خوبی را بلد بودی کمی آرام جان بودی جای آزار و اذیت اندکی شیرین زبان بودی دوستت دارم نمی گویم نمی خواهم بدانی چون هر کجا گفتم به تو مانند تیری در کمان بودی جای اینکه با دلم خوشحال و خوب و مهربان...


کاش خوبی را بلد بودی کمی آرام جان بودی
جای آزار و اذیت اندکی شیرین زبان بودی

دوستت دارم نمی گویم نمی خواهم بدانی چون
هر کجا گفتم به تو مانند تیری در کمان بودی

جای اینکه با دلم خوشحال و خوب و مهربان باشی
تا توانستی مرا زخمم زدی نامهربان بودی

با غرورت آمدی تا روح و قلبم را به هم ریزی
کی تو یک روزی بگو با قلب تنگم همزبان بودی؟

حسرت یک جمله ی من دوستت دارم به قلبم ماند
تا کنون یک بار هم حتی نگفتی .بی دهان بودی

هر چه من دلتنگ تر گشتم تو از من دور تر ماندی
کاش قدری هم به فکر این دلم بودی عیان بودی

هر زمانی که دلت می خواست می دیدی مرا اما
من نمی دیدم دلم می خوااااست باور بکن.. نهان بودی

کاش قدری هم به فکر این دل غمگین من بودی
آن قدر که فکر حالِ دیگران یا فکر نان بودی

هر چه دنبالت دویدم دور تر دیدم تو را شاید
من از اول در زمین بودم تو اما آسمان بودی

من که از تو راه برگشتی ندارم دوستت دارم
کاش اما اندکی با من عزیزم مهربان بودی



حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هیچگاه موز و تخم مرغ را باهم نخورید