مسلخ بی درد
از ذوق ِاولین دیدار در مسلخِ بی دردها رقصیدم با نگارهایِ خَمّار از شاخه ی شکوفه ی گیلاس گرفتم سراغِ کوچه یِ دیدار چشم دوختم بر پیچ ِ انتظار از طلوع ِ مهرِ خورشید تا غروبِ...
از ذوق ِاولین دیدار
در مسلخِ بی دردها
رقصیدم
با نگارهایِ خَمّار
از شاخه ی شکوفه ی گیلاس
گرفتم
سراغِ کوچه یِ دیدار
چشم دوختم
بر پیچ ِ انتظار
از طلوع ِ مهرِ خورشید
تا غروبِ احتضار
نیامدی
احساسم
به باخت
کرد اقرار
و اشکِ لحظه ی آخر
تلنگری بود
بر قامتِ اقتدار
رقیه صدفی
30 1 1403
در مسلخِ بی دردها
رقصیدم
با نگارهایِ خَمّار
از شاخه ی شکوفه ی گیلاس
گرفتم
سراغِ کوچه یِ دیدار
چشم دوختم
بر پیچ ِ انتظار
از طلوع ِ مهرِ خورشید
تا غروبِ احتضار
نیامدی
احساسم
به باخت
کرد اقرار
و اشکِ لحظه ی آخر
تلنگری بود
بر قامتِ اقتدار
رقیه صدفی
30 1 1403