نقاشی خورشید


نقاشی خورشید

در این شب های سرد زیر نور ماه می سوزم چشم بر سایه ی لرزان زمین می دوزم غرق در برکه ی اندیشه بسی می لولم پشت من گرم به دیوار بلند فاصله هاست آه که می سوزم و می نالم از این درد غریب شعله ی شمعم و...

در این شب های سرد
زیر نور ماه می سوزم
چشم بر سایه ی لرزان زمین می دوزم
غرق در برکه ی اندیشه بسی می لولم
پشت من گرم به دیوار بلند فاصله هاست
آه که می سوزم و می نالم
از این درد غریب
شعله ی شمعم و آرام و خمش می سوزم
دیده بر سایه ی بی جان خود انداخته ام
چشم من
غرق ِ همین بازی تلخ آینه هاست
سینه ی دیوار نشستم و به خود می گویم
آه از این بازی ایام غریب
آه از این سایه ی خورشید درون
سهم دیوار در این شهر چرا تاریکیست؟
بوم نقاشیِ این شهر همین دیوارست
سوز سرمای جهالت نه به پاهای پیاده
که سواره،
در همین کوچه ی تاریکِ جهنم چو فلق می تازد
چشم از پنجره بیرون نبرم تاریکیست
غرق خوابش کنم آیا؟
تا شاید
پنجره باز کنی و به دستان پر از نور
بر سینه ی دیوارِ اتاق
عکس خورشید در این گوشه ی تاریک کِشی

1403 01 28

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


معما / زیر 10 ثانیه نسبت فامیلی ما رو حدس بزنید !!