قلبِ این خیابان ها...
عصرِ حضورِ آن تراکتورهایِ وحشی بود ؛ عصر سِماجت ها، که چوب بر چرخِ صنعت رفت. سرمایه هایِ پایدار ملت من بود ؛ که یک به یک بر سَرکشی و نقش بیعت رفت . عصری که تجهیزِ نزولِ آیه ی برف بود ؛ در قحطیِ آن...
عصرِ حضورِ آن تراکتورهایِ وحشی بود ؛
عصر سِماجت ها، که چوب بر چرخِ صنعت رفت.
سرمایه هایِ پایدار ملت من بود ؛
که یک به یک بر سَرکشی و نقش بیعت رفت .
عصری که تجهیزِ نزولِ آیه ی برف بود ؛
در قحطیِ آن سرزمین ها فرش می انداخت .
حتی مسیح را بُرده بودند روی ابرها تا ؛
با وِرد مخصوصی که نظم بر عَرش می انداخت.
وقتی که درد، ساسانیان را زیر تیغ میبُرد ؛
نا سازگاری هایِ شاهنامه ، حماسی شد .
آنجا که موسیقی و معماری هلاکت بود ؛
بحث از تمدن هایِ اعظم هم سیاسی شد.
آنجا که هیتلر را درون گونی اش کردند ؛
از افتخار نازِ معشوقش ، ارادت داشت .
حتی رولتِ روسی هم تسکینشان میداد ؛
وقتی که استعمار ، مِدالی از حمایت داشت .
سودِ شکم سیری به فِقدانی از اندیشه؛
درخور که جادو را به عود و نَعل میکردند.
گیرم خلیج پارسی را تا کنون آنها ؛
با نام صَد مَن غازِ خودرو جعل میکردند.
وقتی دلیلِ عقل ، فزونِ جمعیت باشد،
دنیا فقط باید به کام هر عرب باشد .
حالا که بحثِ اتحادِ مرد دینی شد ،
غزه نباید مَددی را در طَلب باشد؟
گویا که جایْ جایِ جهان را خشم برپا شد ،
در امتدادِ غُرشِ یک گربه ی کوچک
با یاوه گویی ها ،که پاکستان قَدَر تر بود
در انحصار شُست و شوی مغزی کودک
وقتی که خلق ، ره را به سمت قبله می پیمود
مدیونِ خونِ شیعه های داغ و محزون بود .
اسکارِ احساسی ترین عاشق به اللّه را
از آنِ شعر پارسی و تمثیل مجنون بود
حالا که قلبِ این خیابان ها مزین شد ؛
از لهجه هایِ مختلف ، پرچم به سَر کردیم .
تاریخ را با ریشه های خود ، دَواندیم تا
دلسوزی و ظلمی که باهم مُستتر کردیم.
پ.ن:
ماهیت شعر بر حول این جریان می چرخد :
چرا کشور های عربی در حمایت از فلسطینی ها کوتاهی کرده اند ؟...
چگونه مجنون در برابر عظمت معشوقش؛ بی چون و چرا تسلیم گفت ،
و در مقابل ما اینگونه بر ره عشق الهی نشتافتیم؟
باشد برای آنان که می اندیشند .
سه شنبه، 28 فروردین1403
عصر سِماجت ها، که چوب بر چرخِ صنعت رفت.
سرمایه هایِ پایدار ملت من بود ؛
که یک به یک بر سَرکشی و نقش بیعت رفت .
عصری که تجهیزِ نزولِ آیه ی برف بود ؛
در قحطیِ آن سرزمین ها فرش می انداخت .
حتی مسیح را بُرده بودند روی ابرها تا ؛
با وِرد مخصوصی که نظم بر عَرش می انداخت.
وقتی که درد، ساسانیان را زیر تیغ میبُرد ؛
نا سازگاری هایِ شاهنامه ، حماسی شد .
آنجا که موسیقی و معماری هلاکت بود ؛
بحث از تمدن هایِ اعظم هم سیاسی شد.
آنجا که هیتلر را درون گونی اش کردند ؛
از افتخار نازِ معشوقش ، ارادت داشت .
حتی رولتِ روسی هم تسکینشان میداد ؛
وقتی که استعمار ، مِدالی از حمایت داشت .
سودِ شکم سیری به فِقدانی از اندیشه؛
درخور که جادو را به عود و نَعل میکردند.
گیرم خلیج پارسی را تا کنون آنها ؛
با نام صَد مَن غازِ خودرو جعل میکردند.
وقتی دلیلِ عقل ، فزونِ جمعیت باشد،
دنیا فقط باید به کام هر عرب باشد .
حالا که بحثِ اتحادِ مرد دینی شد ،
غزه نباید مَددی را در طَلب باشد؟
گویا که جایْ جایِ جهان را خشم برپا شد ،
در امتدادِ غُرشِ یک گربه ی کوچک
با یاوه گویی ها ،که پاکستان قَدَر تر بود
در انحصار شُست و شوی مغزی کودک
وقتی که خلق ، ره را به سمت قبله می پیمود
مدیونِ خونِ شیعه های داغ و محزون بود .
اسکارِ احساسی ترین عاشق به اللّه را
از آنِ شعر پارسی و تمثیل مجنون بود
حالا که قلبِ این خیابان ها مزین شد ؛
از لهجه هایِ مختلف ، پرچم به سَر کردیم .
تاریخ را با ریشه های خود ، دَواندیم تا
دلسوزی و ظلمی که باهم مُستتر کردیم.
پ.ن:
ماهیت شعر بر حول این جریان می چرخد :
چرا کشور های عربی در حمایت از فلسطینی ها کوتاهی کرده اند ؟...
چگونه مجنون در برابر عظمت معشوقش؛ بی چون و چرا تسلیم گفت ،
و در مقابل ما اینگونه بر ره عشق الهی نشتافتیم؟
باشد برای آنان که می اندیشند .
سه شنبه، 28 فروردین1403