بر روی بال فرشتگان


بر روی  بال فرشتگان

بر روی بال فرشتگان ............. بر روی دیوار شهر بنویسید ما را به جرم آرزوهایمان کشتند بر روی بال فرشتگان در پاکی زیستیم اما بال و پرمان را شکستند من اسی در شهر پر آشوبی به نام زمین به دنیا...

بر روی بال فرشتگان
.............

بر روی دیوار شهر بنویسید
ما را به جرم آرزوهایمان کشتند
بر روی بال فرشتگان
در پاکی زیستیم
اما
بال و پرمان را شکستند
من اسی در شهر پر آشوبی
به نام زمین به دنیا آمده ام
با شور و نشاطی آسمانی
اما
در غم مرگ پرندگان آزاد گریانم
می بینم آن نسیمی را که بر دلها
هویداست
جمعی در سکوت شب
به دور خود حلقه بسته اند
عده ای هم
در سکوت
به دعایی بی روح دل بسته اند
بر روی بال فرشتگان
همه چیز را می شود در خیال خود دید
رد شد از دل تاریکی ها
تا آنسوی مرزها
حتی نور را در مسیر راه دید
این روزگار و این زمانه
همچون حبابی توخالیست
آنکه این سر را نداند
نام و جایش در قلب ها نیست
رهگذر عاشق می خواهد
در این راه سفر سنگ
چشم بینا می خواهد
از برای دوری از درماندگی و ننگ
بر روی بال فرشتگان
می شود سبک بال زیست
از درون دروازه تمدنها عبوری آسان کرد
می شود در بیداری کامل
با پریان آسمانی گشت
با آنان هم صدا شد
و در آزادگی کامل
سبک بال گشت
بر روی بال فرشتگان می شود
خانه ای امن و محکم ساخت
در میان زمین و آسمان
نامی نیک و ماندگار داشت
و برای آیندگان هم
پلی محکم و بادوام ساخت
بر روی بال فرشتگان
می شود نشست و
نقاشی این جهان را
با رنگ خداوند مهر و دوستی
کشید و ماندگارش کرد
آن شیطان پیر و شریرانش را
از درون نقاشی خود پاک کرد
این زمین خشک را آبیاری و سر سبز کرد
فردوسی دگر را
بر روی این زمین خلق و جاودانه کرد
بر روی بال فرشتگان
می شود
تا ابدالآباد زندگی کرد
و در پاکی کامل رد شد
از این روزگار شوم
در دل بیدار دلان زمان
می شود
خود را گاهی پنهان
گاهی هم آشکار کرد
بر روی بال فرشتگان ...
... از اسی ...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر در فراق برادر ؛ اشعار غمگین و سوزناک برای برادر فوت شده