زندگی ماشینی


زندگی ماشینی

باهرچه عشق، نام ترا می توان نوشت باهرچه رود، نام ترا می شود سرود، ............................................. زندگی ماشینی باید از عشق نوشت باید اززمزمه ی رود سرود کمی از تسبیحِ شنهای بیابان هم...

باهرچه عشق، نام ترا می توان نوشت
باهرچه رود، نام ترا می شود سرود،
.............................................

زندگی ماشینی

باید از عشق نوشت
باید اززمزمه ی رود سرود
کمی از تسبیحِ شنهای بیابان هم گفت،
گوشِ جان داد به آوازِ قناری باید
چشم دل دوخت به رقص ِگل پیچک با نیِ،
باید از ناز ِگل ناز نوشت
باید از روشنیِ آینه گفت
یک دم از داغِ شقایق نالید
وز پریشانی عاشق پرسید
از غمِ شاپرکِ مُرده به مرداب گریست

لیک افسوس، چنین حالی نیست،


ای بابا.......

این زمان عشق، کیلویی چند است

توی این زندگی ماشینی،

وَ دگر زمزمه ی رودی نیست
در هیاهوی صداهای مهیب

چقَدَر ساده دلی .......

تا که ماهواره واینترنت وتبلت مَاواست،
عشق و تسبیحِ شن وزمزمه ی رود دگر ناپیداست،

که،دگر گوش به آواز قناری دارد؟

چه کسی چشم به رقصِ گل پیچک دوزد؟
یادلش بهرِ خزانِ گل میخک سوزد؟

یادِ آن شعر بخیرکه فلان شاعرِ شیدا فرمود،

(برسرِ ذوق آوردصاحب سخن رامستمع)

کو دگر مستمعی که دهد گوش به اشعارِ کسی؟

کو دگر مستمعی که دهد گوش به گفتارِ کسی؟

گوشها پر شده از صحبتِ پورسانت و دلار،
آنچنان غرقه در افکارودر اعمالِ همیم

که دگرفرصتِ خندیدن نیست
ودگر حوصله ی دیدن نیست

روبه هر سو که کنی جلوه ای مصنوعیست،
هرکجا می نگری،الگانس و پژو وپاترول ومزدا،به وفور است اینجا

معدنِ کبرو غرور است اینجا،

همگی مفتخریم که ندانیم به همسایگی ما چه کسی ساکن هست

چه رسد تا که بپرسیم دمی حالش را،

شهر زیباست،

ولی بی احساس،

مردمانش همگی حیرانند
در پیِ لقمه ی نانی همه سر گردانند

کو مجالی که نشینی دمی از روی فراغت لب رود؟

کو سکوتی که رسد زمزمه ی رود به گوش؟

درشگفتم که چرا وقت کم است؟

در شگفتم

که چرا

وقت

کم است؟؟؟



سرایش:1380






حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چهره واقعی اوس غلام ”نون خ” با استایلی شیک و امروزی رو دیده بودین ؟!