گفتی که می آیی


گفتی که می آیی

رفتی، شکست پشت باور آئینه از دوریت چرا؟ واشک که انگار می کشید بر روی منحنی گونه ها تورا گفتی که می آیی در مشرق حضور آنجا که نقطه ی عطف حماسه هاست می گویند: می آیی، آرام و پرخروش درخط ساحل دلها...

رفتی، شکست پشت باور آئینه از دوریت چرا؟
واشک که انگار می کشید بر روی منحنی گونه ها تورا
گفتی که می آیی در مشرق حضور
آنجا که نقطه ی عطف حماسه هاست
می گویند: می آیی، آرام و پرخروش
درخط ساحل دلها ظهور می کنی
اری به گمانم درست گفته ام
درنقطه تلاقی دلها ظهور می کنی
می گویند: وقتی که می آیی پنجره ها باز می شود
روبه سوی نور
آنجا که قلب جاده ها می تپد از حضور
می آیی همچون ستاره در دل شب حلول می کنی
درانتهای اندیشه، در ماورای عقل
آنجا که دست بشر را نیست راه
ولی خوب می دانم
در رگهای کبود حادثه شریانی
آری، طلوع ایمانی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جوک،متن و اس ام اس بی ادبی و زناشویی شب جمعه (18+)