چشم هایش


چشم هایش

گفت می خوابم... شب بخیر را که گفتم خندید حق داشت هنوز شب نشده بود اما او قرار بود چشم هایش را ببندد...

گفت می خوابم...
شب بخیر را که گفتم خندید
حق داشت هنوز شب نشده بود
اما او قرار بود چشم هایش را ببندد...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | خاطره بازی از دوران مدرسه با اسطوره‌های وزنه‌برداری؛ فرار از روی دیوار و انضبا...