چشم هایش
گفت می خوابم... شب بخیر را که گفتم خندید حق داشت هنوز شب نشده بود اما او قرار بود چشم هایش را ببندد...
گفت می خوابم...
شب بخیر را که گفتم خندید
حق داشت هنوز شب نشده بود
اما او قرار بود چشم هایش را ببندد...
شب بخیر را که گفتم خندید
حق داشت هنوز شب نشده بود
اما او قرار بود چشم هایش را ببندد...