بی تابی رنگ


بی تابی رنگ

رنگ و لعاب بوم م شده بی حوصله گی رنگ ها حال شان خوب نیست می دانی می دانم فشارشان گشته کم سو دل خوش بوسه بزم کمر به شکم شده اند سرآسیمه به این کوی و آن کوی از پی یک طبیب یا که در طلب کاسه ای...

رنگ و لعاب بوم م شده
بی حوصله گی
رنگ ها حال شان خوب نیست
می دانی
می دانم
فشارشان گشته کم سو
دل خوش بوسه
بزم کمر به شکم شده اند
سرآسیمه
به این کوی و آن کوی از پی یک طبیب
یا که در طلب کاسه ای
شیرابه قند و نبات
چشمانم می شود خونابه غم
چو اندوه چشمان ماهی شام شب عید
به همان قریبی
جزر و مد تنگ پر آب
میان دستان کوچک خاطراتم
سرآسیمه دوان دوان
از پی کوچه باغ های کودکی
می پرد قلوپ قلوپ
می زند با خود
زنده می کند تمام غم مردگی هایم را
می دهد پر دود می کند
دخترکم می دهد یک بغل
محکم محکم
آهسته و شمارده می گویدم
گریه داری بابا
می کشم به سینه
لرزان می دهم جوابش
نفسی می کنم چاق
بی درنگ با انگشت اشاره می دهم
تن پوشی سپید
بر قامت رقصان آن اسپند
پر کشیده به تاقچه اتاق
تن پوش سیاه پیله اش روی اجاق
اما نفس سپید آه اش می کشد پر
می شویم گم پشت حساسیت دود سپیدش
او اما
انگشت اشاره می کشد
می کند جارو
می گوید پنجره را کنم باز
می شود آیا خوب
می بوسد و می دود
پیش خود می گویم
درد غم پدر نمیشود جارو
نمی رود از پنجره بیرون
بابا بیا
می روم
زخم دل می ماند
نشانش همین
سپیدی پازلف و تنگ خروشانم

صفحه 70

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دکوراسیون مجلل رستوران فریبا نادری بازیگر ستایش ! / آینه کاری و علم هم داره !+ عکس