تمنای تو


تمنای   تو

دگرم دست نسیم .. به نوازش این دل داغدیده نمی آید گوییا .. ره کاشانه ای دگر گرفته بیخبر ای داد آرزوهایم همه در حسرت تو و دلت ، عشق مرا برده ز یااد من تمنای توام عاشق و دل خسته ترین آدمی روی زمین و...

دگرم دست نسیم ..
به نوازش این دل داغدیده نمی آید
گوییا ..
ره کاشانه ای دگر گرفته بیخبر ای داد

آرزوهایم همه در حسرت تو
و دلت ، عشق مرا برده ز یااد

من تمنای توام
عاشق و دل خسته ترین آدمی روی زمین
و تو آهنگ رحیل
از من و پوچی من در غم این رویاها
بی خبر
دان منو دل را همگی دادی به بااد

شب سراپای وجودِ همه اوهام من است
دگرش نور نباشد به میان
نکند ماه مرا بردند تا قعر زمین
ای خدا نسیت چراغی شودش مونس من
روز مبااد

ای که تمامی منی و من
ناتمااام تو
تمامی تمااام من ، ناتمام ماند از تماام تو

من در اندیشه ی یار
و تو در فکر فرار
مرغ دل آتش گرفت اندر هوایت بیقرار

بعد از این دیگر جفایت را به جان خواهم خرید
این سر شوریده وُ
حکم تو وُ
دست جلااد

کین تو بهتر ز مهر
زهر تو خوشتر ز نووش
عاشقی پس کی کنی؟
این دو چند روزی که در دنیای سردی اینچنین
دور مانی از من و دل سپاری به همه خاطره ها

شب و هر شب تو غمین
غم دیروز گذشته
غم فردای پسین

بشکن تو قفس ، برگیر نقاب
فارغ کن دل خود را
زِ زمین و
زِ زمان

بر دف عشقت دوباره نغمه و آونگ زن
جاان شیرینت همیشه زنده باد
از برای خسته فرهادی چنین
آهنگ زن

آنگهم روز خوش است
سر دهم آوای عشق
آنچنانم که سفیرش برسد تا ملکوت
کر شود گوش زمانه از من و این فریاد

نای دل آهنگ عشق است و مگویید هست باد
هر که گفتارش چنین شد
یارب او را نیست باد ..

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | لحظاتی عجیب و ترسناک از تغییر رنگ خورشید در چین