یعقوب


یعقوب

با این دل ما سر گران دارد که امشب بابا به روی تخت، خوابش برده امشب با درد اگر خوابت بگیرد مرد مردی آقاااا که با دردش چه حالی دارد امشب من مرگ خود را از خدایم خواستارم باران خون میبارد از لبهایش...

با این دل ما سر گران دارد که امشب
بابا به روی تخت، خوابش برده امشب
با درد اگر خوابت بگیرد مرد مردی
آقاااا که با دردش چه حالی دارد امشب
من مرگ خود را از خدایم خواستارم
باران خون میبارد از لبهایش امشب
لبها که دوختند و زبان را هم بریدند
خونابه می آید ز لبهایش که امشب
دستمال بر میدارم و خونابه ها ریخت
از آن دهان ذکر گوی حق که امشب
خون می چکد از هر لبت ای مرغ حق گو
باشد رضای تو رضای حق که امشب
من ماتم و محو تماشای خدایم
وه که چه خواهد کرد با این بنده امشب
خون میچکد از هر لبی که ذکر حق گفت
یا خیزران مرحم بشد یا زخمه امشب
تشبیه گویان لبانت با حسینم
شوری زعاشوراست با این لب که امشب
ای کاش چاهی بود و بود یوسف ته چاه
یعقوب روی تخت نبود اینگونه امشب
ایکاش گرگی آمد و یوسف دریدش
یعقوب را اینگونه بر تختش ندیدش
ما هر دومان از عشق لبریز حسینیم
لبهای تو ، این قلب من ، خونابه امشب


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا