ماهم


ماهم

ابر آمد و ابری شد، آن لحظه و آنگاهم زان لحظه که ابری شد، پوشیده بشد ماهم باران شد و آوازش، من را به تماشا خواند زیبا شد و زیبا تر، آن وقت سحرگاهم گفتم که روم بستان، تا حظ کنم از باران ناگه که تو را...

ابر آمد و ابری شد، آن لحظه و آنگاهم
زان لحظه که ابری شد، پوشیده بشد ماهم

باران شد و آوازش، من را به تماشا خواند
زیبا شد و زیبا تر، آن وقت سحرگاهم

گفتم که روم بستان، تا حظ کنم از باران
ناگه که تو را دیدم آن لحظه سر راهم

باران و گل و بستان، یکسر همه رفت از یاد
گشتی تو مَه تابان در آن شب بی ماهم

گفتم که تو بستانی، زیبا و گلستانی
گفتم که بشو بانو من هم که همان شاهم

لبخند زدی گفتی، شاها تو کجا بودی؟
کین لحظه در این باران، دیدم تو، سر راهم

گفتم که خدا خواهد ما همدم هم باشیم
با دیدن تو ماها، مانند پرکاهم

خدیدم و خندیدی با خنده من، جانم
خندیدی و خندیدم با خنده تو، ماهم

آن خنده شده پایان، خوش نیست دگر باران
نه سال پر از اشک و نه سال پر از آهم

آگاه شدم اکنون بالای مزار هستم
بالای مزار تو، ای سرور و ای ماهم

جاری شده اشک من، میریزد و میریزد
دلتنگم و من اکنون چشمان تو را خواهم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


زشتی 9 ملکه زیبایی جهان بدون آرایش ! + عکس های قبل و بعد از مسابقه