لیلای من
هر کس آمد آتشی در دل فروزان کرد و رفت سینهام را چون بیابان خشک و سوزان کرد و رفت تک به تک هر بلبلی آمد به سروستان جان دل به آوازش که دادم ترک پیمان کرد و رفت ادعا بر عاشقی می کرد در ظاهر ولی خنجرش...
هر کس آمد آتشی در دل فروزان کرد و رفت
سینهام را چون بیابان خشک و سوزان کرد و رفت
تک به تک هر بلبلی آمد به سروستان جان
دل به آوازش که دادم ترک پیمان کرد و رفت
ادعا بر عاشقی می کرد در ظاهر ولی
خنجرش را عاقبت از رو نمایان کرد و رفت
خانهی دل را سپردم با کلیدش دست عشق
بی مروت آن بنا از پایه ویران کرد و رفت
هر چه کردم درد را درمان شود لیلای من
سنگدل در چشم مجنون مو پریشان کرد و رفت
سینهام را چون بیابان خشک و سوزان کرد و رفت
تک به تک هر بلبلی آمد به سروستان جان
دل به آوازش که دادم ترک پیمان کرد و رفت
ادعا بر عاشقی می کرد در ظاهر ولی
خنجرش را عاقبت از رو نمایان کرد و رفت
خانهی دل را سپردم با کلیدش دست عشق
بی مروت آن بنا از پایه ویران کرد و رفت
هر چه کردم درد را درمان شود لیلای من
سنگدل در چشم مجنون مو پریشان کرد و رفت