خانه زاغ


خانه زاغ

بیاید کیستی را قسمت کنیم ، عشق را نه مستی را قسمت کنیم ، شور را نه آسمان را هم قسمت کنیم ، اما سبب سرخ روی دیوار را نه بوسه شاپرک را قسمت نکنیم ناز نگاه زاغ را فسمت نکنیم رویاهایمان را قسمت...

بیاید کیستی را قسمت کنیم ، عشق را نه
مستی را قسمت کنیم ، شور را نه
آسمان را هم قسمت کنیم ، اما سبب سرخ روی دیوار را نه
بوسه شاپرک را قسمت نکنیم
ناز نگاه زاغ را فسمت نکنیم
رویاهایمان را قسمت نکنیم
هرچه هست همه در ناز نگاه زاغ هست
همه آنچه گفتم از آن شما باد
ناز نگاه زاغ را سهم من دهید از این عالم
او عشق است او سراسر مهربانی ایست
آوازش زیباست زیبا چو آواز همان هزار
شاید همان هزار باشد
گشته به سیه روزی آواره
شاید غم برادر دارد آن زاغ سیاه
ناز نگاهش ویران می کند
می شکند دل ، اتش می زند دل
به آب و آتش می زنم شاید قنقوس زمان باشد
زاغ تو زیبای زیبای شایسته تو
می دانم می دانی
هر که ندارد چون توی آسمان برایش تهی ایست
رویا ندارد
نمی دانم گر مستی نباشد شور رنگ ندارد
عشق گر نباشد کیستی معنا ندارد
شعر گر نباشد، نقش گر نباشد ، رنگ گر نباشد
خانه ارزش بودن ندارد
سیب و شور و عشق و شعر و نقش
همه در چشم آن زاغ سیاه هست
داستانها دارد این زاغ سیاه به این بوم سپید
کسی ندیده تن خواهی اش
تن نازی ایش به عالم
شاید این همان ققنوس باشد
شیره جان دهد و آتش گیرد
ای اهریمن مرا فرا گیر و جان من گیر
جان سپیدم شیره جان آن زاغ سپید باد
شیره جان اش رو به اتمام
کسی تن خواهی ،تن نازیش،ندید به این باغ
جیات او به این حیاط حیاست
می کشیم سرش هوار
به احرام می دهیم سویش سنگ سپید رها
گفتیم چرا زاغ سیاه باغ بابا
نگشت فراری ، نرفت از این باغ
خانه اش اینجا ابدیست
آسمان را قسمت نکنید
مستی را قسمت نکنید
کیستی را قسمت نکنید
هرچه هست هست
کیستی را قسمت نکنید
نیستی را قسمت نکنید
سیب سرخ روی دیوار ناز دارد
خانه را نمی شود قسمت کرد

صفحه 35

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دوست داری ببینی کاراکترهای باب اسفنجی 50 سال دیگه چه شکلی میشن ؟