غزل
بنشین کنارم شعر میخوانی برایَم ؟ پژواکِ آن آوا بپیچد در سرایَم؟ وقتی گُلم در خانه ای محتاجِ شعریم آجر به آجرِ خانه با سلول هایَم جانم نگیری نیمی از هستیِ من را دیوانِ حافظ فال هایِ دلربایَم یک...
بنشین کنارم شعر میخوانی برایَم ؟
پژواکِ آن آوا بپیچد در سرایَم؟
وقتی گُلم در خانه ای محتاجِ شعریم
آجر به آجرِ خانه با سلول هایَم
جانم نگیری نیمی از هستیِ من را
دیوانِ حافظ فال هایِ دلربایَم
یک چشم من هستی و چشمِ دیگرم شعر
کی میتوان بی آب سَرکرد ، ای هوایَم ؟
آتش هوا خواهد برای زنده بودن
من در هوایت شعرِ آتش میسرایم
شاید نخواندی بیت های دفترم را
عاشقترین سرگشته ی مفعولِ را یَم
قلّاب را با اندکی تشدید خواند وُ
او میکشد قلّابِ را سعدی برایَم
دیدم غزل هستی و من در اشتباهم
همراه خانه چانه ای را مبتلایَم
میثم علی یزدی
پژواکِ آن آوا بپیچد در سرایَم؟
وقتی گُلم در خانه ای محتاجِ شعریم
آجر به آجرِ خانه با سلول هایَم
جانم نگیری نیمی از هستیِ من را
دیوانِ حافظ فال هایِ دلربایَم
یک چشم من هستی و چشمِ دیگرم شعر
کی میتوان بی آب سَرکرد ، ای هوایَم ؟
آتش هوا خواهد برای زنده بودن
من در هوایت شعرِ آتش میسرایم
شاید نخواندی بیت های دفترم را
عاشقترین سرگشته ی مفعولِ را یَم
قلّاب را با اندکی تشدید خواند وُ
او میکشد قلّابِ را سعدی برایَم
دیدم غزل هستی و من در اشتباهم
همراه خانه چانه ای را مبتلایَم
میثم علی یزدی