عشق من


عشق من

عشقِ من... عجیبست بس که تو همهٔ منی بس که با تو بودن بدیعست وُ عمر افزا حتی به قدر یک رویای شبانه که عقب می گرداند عقربهٔ عمر را به حجله ای بر اسب آرزوها و آغاز یک بهشت مشترک اما عجیبست من...

عشقِ من...
عجیبست
بس که تو همهٔ منی
بس که با تو بودن
بدیعست وُ عمر افزا
حتی به قدر یک رویای شبانه
که عقب می گرداند عقربهٔ عمر را
به حجله ای بر اسب آرزوها
و آغاز یک بهشت مشترک
اما عجیبست
من که
به قدگاهِ عشقت
دست و پای بسته
به تیغِ غرورت سپردم دل را
چشم بستم بر قریب وُ رفیق
دوست نداشتم مگر
سیمای ساحر چشمانت
دگر نمانده از من
جز طاعت وُ تمنا
که آنهم
با هر طنازی تو....پبش می رود از بیش
افسوس.......دگر نمی دانم از چیست؟؟
این جولان توسن غرورت بر خاکستر وجودم
که حتی در عاشقانه های یک رویا هم
مردد وُ ملیح
تنهایم می گذاری
به اعماق آشفتهٔ یک خواب




سکوت