اسرافیلِ عشق


اسرافیلِ عشق

ای اسرافیل عشق صوری بِدَم بر من که عاقبت ما مانیم وُ تنگنای گوری که خفه می کند نفس را حتی در نایِ هوا........ بخوان بخند برایم برقص آتشی شَو در خرمن عقدهٔ فروخوردهٔ هزاره هایم!! بسوزان...


ای اسرافیل عشق
صوری بِدَم بر من
که عاقبت
ما مانیم وُ تنگنای گوری که
خفه می کند نفس را
حتی در نایِ هوا........
بخوان
بخند
برایم برقص
آتشی شَو در خرمن عقدهٔ فروخوردهٔ هزاره هایم!!
بسوزان همهٔ این اباطیل دلبستگیم
تا تنها تو مانی وُ من
تو..... که به این خشکیدگیِ هامونِ حیات
در ترکهایم........ ترنمی
و سرانجام می رویانی
از نعش خشکم
جوانه ای
که طراوت شاخسارش
دل می برد از بهشت
.
.
.
صبا
که می آید از شهر شما
غلیان می کند تشویشم
مبادا
نباشد شمیمی از ختن تو
صبح که می شود
می خیزم از انعکاس عکست
در آئینهٔ خورشید
شب که می رسد
می بوید خوابم از عطرِ خاطرت
تا
آنروز که رنگ روز گیرند
شبِ رویاهایم با تو



رازگشایی از ناپدید شدن ناگهانی صدها ستاره در آسمان!