هر بار تو را...


هر بار تو را...

. گاهی به خودم می‌گویم بس است دیگر, آن عشق تمام شد بلند میشوم لباس هایم را جمع جور میکنم خانه را تمیز میکنم غبار از کتاب هایم میگیرم میروم سر و صورتم را مرتب میکنم به دوستانم سر میزنم برای...

.
گاهی به خودم می‌گویم
بس است
دیگر, آن عشق تمام شد
بلند میشوم
لباس هایم را جمع جور میکنم
خانه را تمیز میکنم
غبار از کتاب هایم میگیرم
میروم سر و صورتم را مرتب میکنم
به دوستانم سر میزنم
برای روزهای مانده از عمرم
برنامه میریزم
...
اما
نمی دانم, کجای روز ؟
و چگونه !
میبینم که باز
عشق تو را
از نو
آغاز کرده ام,



بیوگرافی و عکسهای آمنه سادات ذبیح پور خبرنگار و همسرش