اِبلیس به کُما رَفت


اِبلیس به کُما رَفت

بودِ ما از بودِ بود است بودِ ما بی انتهاست بود به بودش میرسد نابودیِ بود نا رواست این همه نومیدی و یاس نزدِ انسانها زِ چیست با چه برهانِ یقینی بعضی گویند بودی نیست کالبدِ هر آدمی جز پوست و گوشت و...

بودِ ما از بودِ بود است بودِ ما بی انتهاست
بود به بودش میرسد نابودیِ بود نا رواست

این همه نومیدی و یاس نزدِ انسانها زِ چیست
با چه برهانِ یقینی بعضی گویند بودی نیست

کالبدِ هر آدمی جز پوست و گوشت و استخوان
نیست , تعقل کن بدانی راز و اسرارش جهان

کالبدی که شهرِ مِهران خانه ای آرمیده است
رازِ رویایی که تهران در تجارت بوده چیست

صبحدم خیزد زِ خواب و دیده را گوید زبان
ظهر آن روز منکِرش گوید که اوهام بوده آن

این همه نقض و تناقض گوئی انسان زِ چیست
ما کجا بودیم کجا هستیم کجائی دیگه نیست

بودِ عشق را پوست وگوشت واستخوانها عاقلان
در کدام قصابی دیدید آدرس اش گوئید عیان

منکری باشد در این دنیا میانِ انس و جان
با چه برهانی به انکارند وجودِ بودِ جان

مادری را دیده اید در این جهان بر طفلِ خود
جان نگوید یا نباشد جانِ طفلش جانِ خود

جان مگر در پوستُ گوشت یا استخوانست عاقلان
پس چسان انکارِ جانیم جان زِ جان است جاهلان

ما یقیناً کالبدی داریم که قطعاً سوی اوست
ما امانت دار آنیم پس سپاریم دست دوست

پوست و گوشت و استخوانها مدتی دورند زِ ما
روز رستاخیز که باز گردند به روح خیزیم زِ جا

اندرونِ کالبدِ ما روحی اِسکان , جان اوست
مدتی دنیا سکون است تا ابد میهمان اوست

جانِ انسان ها یقیناً جانِ یزدان است بِدان
آیه هایش را بیان فرموده در قرآن بخوان

روزِ روشن بعضیها انکارِ روزند نیست عَجب
بین حق و غیر حق دانند که باشد یک وَجَب

باز به ناحق گشته اند پس مستحق اند بر عَذَب
مثل آن باشد به شعبان بعضی ها گویند رَجَب

گاهی اوقات بعضی انسانها چنان آلوده اند
بَس تعجب مانده ابلیسِ لعین که رانده اند

جهل و غفلت گشتند آدمها چنان درمانده اند
مشورت گیرند شیاطین کاری که وامانده اند

گاهی انسان ها چنان کارهایی کردند روزگار
رفت کُما ابلیس ملعون خواندِشان آموزگار

حافظا گر لطف یزدان شامل انسان نبود
جز قلیلی اَرزشِ انسان ,حَدِ حیوان نبود




8 بهمن 1401 طبیب حافظ کریمی( لسان الحال)



منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شکست جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی در یمن