باد ما را خواهد باخت


وبلاگ چلچراغ (۸۵۵) – یادداشتی از صفورا بیانی

وبلاگ چلچراغ (شماره ۸۵۵)

بدون امتیاز و با چهار گل خورده در انتهای جدول دست‌وپا می‌زنم. اصلا بگذار تمام بازی‌ها را ببازی- حتی خانگی‌ها را- وقتی نه تماشاگر داری، نه تعصبی برای حمله و نه انگیزه‌ای برای دفاع. ولی امروز می‌خواهم پنج تا گل بزنم. حتی اگر زورم به حریف نرسد، خیالی نیست، گل به خودی می‌زنم. ولی نه هر گلی، یک گل زیبا، یک قیچی برگردان سرکش که تماشاگر حریف هم از دیدنش کیف کند. شوت می‌زنم، محکم؛ خیلی محکم.

حالا دیگر توپ را می‌سپارم به باد؛ مثل سرنوشتم. خودم توپ می‌شوم، با باد همه جا می‌روم. باد من را از بالای شانه مدافع حریف وارد دروازه می‌کند. تور پاره می‌شود. می‌روم بین تماشاچی‌ها و آن‌جا در دستان پسربچه‌ای مشتاق آرام می‌گیرم. فردا و فرداها توی مدرسه لگدمال می‌شوم.

فرسوده می‌شوم، ولی خسته نه! قاه قاه می‌خندم با فحش‌های رکیک امیرعلی‌ها و گریه‌های لوس آروین‌ها. گاهی وقت‌ها که آقا معلم حواسش نیست، از روی دیوار مدرسه فرار می‌کنم تا با بچه‌های کوچه هم بازی کنم‌. آن‌جا بیشتر حال می‌دهد. گاهی هم سرک می‌کشم به دبیرستان دخترانه‌ای که با مقنعه‌های کج‌شده و کاورهای رنگارنگ بدمینتون بازی می‌کنند.

باد ما را خواهد باختدخترک

روزی ناگهان از توپ بودن خسته می‌شوم. دلم میخواهد راکت باشم در آغوش دخترکی که من را همان‌قدر شل در دستش گرفته که خودکار آبی امتحان فیزیکش را. زمینم می‌گذارد و می‌رود سمت آب‌خوری. هم‌کلاسی‌اش می‌شوم و دنبالش راه می‌افتم. درست حدس می‌زدم؛ دارد گریه می‌کند. اشک‌هایش را پاک می‌کنم و حالا می‌شناسمش. خودم هستم. خودکار می‌شوم و پشت برگه امتحان فیزیک که تماما سفید مانده، نامه می‌نویسم. هر چه فکر می‌کنم، مخاطبش را به یاد نمی‌آورم.

نامه می‌شوم، مچاله‌شده در توپ بدمینتون تا انتهای حیاط هنرستان پسرانه می‌دوم. حالا دارد یک چیزهایی یادم می‌آید… بخشکی شانس! بین شاخه‌های درخت گیر افتاده‌ام. ناظم مدرسه درجا توقیفم می‌کند. دنبال امیرعلی نامی می‌گردد که موهای قهوه‌ای و دندان‌های خرگوشی دارد. بعد از تفهیم اتهام به متهم در دادگاه صحرایی مرا پاره پاره می‌کند. حالا حسابی سبک میشوم. خودم را می‌سپارم به باد. با باد می‌روم تا بالای ابرها، با باد برمی‌گردم تا زیر برف‌ها… گیر می‌افتم. همان‌جا قعر جدول می‌مانم. تا آخر عمر یا شاید تا اولین خورشیدی که برف‌ها را آب و تنم را خشک کند.

برمی‌خیزم. ستاره می‌شوم‌. می‌روم توی زمین. امروز می‌خواهم پنج تا گل بزنم.

نویسنده: صفورا بیانی

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۵۵

Post Views: ۱۲

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هشدار نارنجی سازمان هواشناسی برای تعطیلات آخر هفته