حضور


حضور

من آمدم به حضورت که سایه سارِ تو باشم نگه به سوی تو کردم که در نثار تو باشم همین خیالِ دل انگیزِ وصلِ روی تو باشد مرا به فتنه کشانده که رهسپار تو باشم در این تلاطم خونین که آسمان به خروششاعر:مهدی قائم پناه

من آمدم به حضورت که سایه سارِ تو باشم
نگه به سوی تو کردم که در نثار تو باشم

همین خیالِ دل انگیزِ وصلِ روی تو باشد
مرا به فتنه کشانده که رهسپار تو باشم

در این تلاطم خونین که آسمان به خروش است
بیا تو مرهم من مان که همجوار تو باشم

زِ کویِ مرثیه داران که سوگِ زلفِ تو دارند
من آمدم به امیدی در انتظار تو باشم

به یادِ زلفِ پریشان، که آتشِ دو جهان است
مرا به جانِ تو عهدی که بی قرارِ تو باشم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


گرگها