یک صدا گفت بهار آمده است.
تا که پیچید عطر ریحان در شهر
همه ی باغچه ی خانه ی ما پُر گُل شد
مُرغ عشق از عشق خواند
و قناری غزلی...
مادرم باغچه و گلدان را
آب پاشید با مهر
و برای همه ی گنجشک ها
دانه پاشید با عشق.
گُل ها روئیدند
گنجشک ها ،از گُل و مهر و محبت خواندند
و چه زیبا باران ،بر گُل و باغچه می بارید هی.
راستی...
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
عشق باریدم گُل من.
پس جوانه بزن و عشق بیار
تا که نوری
از صداقت ،من بتابم برتو
و تو فریاد زنی ،که بهار آمده است.
کاوه آشوری
تا که پیچید عطر ریحان در شهر
همه ی باغچه ی خانه ی ما پُر گُل شد
مُرغ عشق از عشق خواند
و قناری غزلی...
مادرم باغچه و گلدان را
آب پاشید با مهر
و برای همه ی گنجشک ها
دانه پاشید با عشق.
گُل ها روئیدند
گنجشک ها ،از گُل و مهر و محبت خواندند
و چه زیبا باران ،بر گُل و باغچه می بارید هی.
راستی...
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
عشق باریدم گُل من.
پس جوانه بزن و عشق بیار
تا که نوری
از صداقت ،من بتابم برتو
و تو فریاد زنی ،که بهار آمده است.
کاوه آشوری