1
یکی بود یک نبود
درختی غمزده کنج غمکده اش حکایت ز زخم های بسیار داشت
حکایت ز تبر ز نامرادی که به دست گردون بود
2
درختی که تبر گشت ز ما جدا نبود
همنشین ما که بی صدا دشمن جان ما بود
ندانم که ز جان ما ورا چه سود بود
3
آه که این درخت دوست ز عدو نمی داند
با دو چشم هر چه دیده ره به جان داده
آه بسند زین جانداران ساده
یکی بود یک نبود
درختی غمزده کنج غمکده اش حکایت ز زخم های بسیار داشت
حکایت ز تبر ز نامرادی که به دست گردون بود
2
درختی که تبر گشت ز ما جدا نبود
همنشین ما که بی صدا دشمن جان ما بود
ندانم که ز جان ما ورا چه سود بود
3
آه که این درخت دوست ز عدو نمی داند
با دو چشم هر چه دیده ره به جان داده
آه بسند زین جانداران ساده