شده که نسخهی درمان تو پاییز شود؟
زرد و نارنجی و قرمز...
به تو تجویز شود؟!
_
سیب بر روی لبات میرسد امّا دانی؟
قرصِ درمان تو...
صد دانهی خونریز شود؟!
_
بم و کرمان و دلات یزد کویری باشد
قلبات امّا...
به یک آن ساکن تبریز شود؟!
_
دیدهای فصلِ خُدا سازِ قشنگی بشود؟
خَش خشِ برگ...
نوایی طربانگیز شود؟!
_
پشت یک پنجره بنشینی و باران بزند
پیکات از حال خوش باران...
لبریز شود؟!
_
تو دمی خاطرهبازی بکنی با جرو جر
ابرو باران غمانگیز...
دلاویز شود؟!
_
بعدِ آن چتر ببندی بروی عشق کنی
عشق از راه رسد...
مهر دلانگیز شود؟!
_
بروی گوشهی یک کافهی دل بنشینی
بدهی دل امّا...
قافیه گشنیز شود؟!
.
و پایان
زرد و نارنجی و قرمز...
به تو تجویز شود؟!
_
سیب بر روی لبات میرسد امّا دانی؟
قرصِ درمان تو...
صد دانهی خونریز شود؟!
_
بم و کرمان و دلات یزد کویری باشد
قلبات امّا...
به یک آن ساکن تبریز شود؟!
_
دیدهای فصلِ خُدا سازِ قشنگی بشود؟
خَش خشِ برگ...
نوایی طربانگیز شود؟!
_
پشت یک پنجره بنشینی و باران بزند
پیکات از حال خوش باران...
لبریز شود؟!
_
تو دمی خاطرهبازی بکنی با جرو جر
ابرو باران غمانگیز...
دلاویز شود؟!
_
بعدِ آن چتر ببندی بروی عشق کنی
عشق از راه رسد...
مهر دلانگیز شود؟!
_
بروی گوشهی یک کافهی دل بنشینی
بدهی دل امّا...
قافیه گشنیز شود؟!
.
و پایان