من، اجتماعی خسته و بی zwnj;کس


من، اجتماعی خسته و بی zwnj;کس

از ابر تا باران دویدن را بی‌قفه بر گونه چکیدن را صُبحی برای شعر خواندن را یک شب سکوتی تلخ ماندن را... از خواب تا رویا پریدن را خود را ندیدن را ندیدن را دارم به شکلی تازه می‌گریم با جنگلیشاعر:هادی بهروزی

از ابر تا باران دویدن را
بی‌قفه بر گونه چکیدن را
صُبحی برای شعر خواندن را
یک شب سکوتی تلخ ماندن را...
از خواب تا رویا پریدن را
خود را ندیدن را ندیدن را
دارم به شکلی تازه می‌گریم

با جنگلی گیسویِ ترسیده
با چشم‌هایی سخت اَبریده
سخت از هجومِ زخم خندیده
از خویش و از بیگانه رنجیده...
دریاچه‌ای اندوهِ گندیده
یک زنده در تاریخِ مرگیده
دارم برای خویش می‌گریم

سالِ هزار و سیصد و بُغض است
من چیستم جز یک هزار و سیصد و بن‌بست؟
یا یک اُمیدِ یاغی و سرمست
من چیستم ترسیده از دیوانه‌ای که هست
شعرم، شعارم، بی‌کس‌ام یا پست؟
در من چه می‌بینی؟ سرودی زنده و یک دست؟
دارم برایت ‌واژه می‌گریم

خشمی فجیعم یا زنم یا درد
یک بوفِ کورِ ژنده‌ی دل‌سرد
پاییزم و نارنجی‌ام یا زرد
بارانم و آشفته و ولگرد
در اجتماعِ کرکس و نامرد
من ناشکیبم، خسته‌ام... برگرد
دارم... ببین تا صبح می‌گریم.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


زشتی 9 ملکه زیبایی جهان بدون آرایش ! + عکس های قبل و بعد از مسابقه