نامه ای آمد از سوی خدا برآدمی
گفت ای انسان
چرا درگیر این روز و شبی
بارها من راه را برتو نمایان کرده ام
با نوایی از همان انجیل و قرآن مجید
پس چرا تو سر سپردی بر غریبان نارفیق
حال که دردی می شود برتو روا
می کنی دست نیاز سویم دراز
بس غریبی می کشم من در میان آدمی
پس چرا باید نگاهی داشته باشم بر زمین
تو برو از خود برون آی آدمی
وقتی با نفس خود اکنون همدم و هم صحبتی
راه برمن تو نیابی تا دمی
گفت ای انسان
چرا درگیر این روز و شبی
بارها من راه را برتو نمایان کرده ام
با نوایی از همان انجیل و قرآن مجید
پس چرا تو سر سپردی بر غریبان نارفیق
حال که دردی می شود برتو روا
می کنی دست نیاز سویم دراز
بس غریبی می کشم من در میان آدمی
پس چرا باید نگاهی داشته باشم بر زمین
تو برو از خود برون آی آدمی
وقتی با نفس خود اکنون همدم و هم صحبتی
راه برمن تو نیابی تا دمی