شعر


شعر

آغاز یک توهم محض است، با تفنگ مغز مرا نشانه گرفته ست -بَنگ: بَنگ! چاهِ جهنم است بر آغوش وحشی ات باید سقوط کرد در آغوش وحشی ات مریم! چرا خدا متولد نمی شود عیسایمان چرا متولد نمی شود این زخم،شاعر:رضا زارع


آغاز یک توهم محض است، با تفنگ
مغز مرا نشانه گرفته ست -بَنگ: بَنگ!

چاهِ جهنم است بر آغوش وحشی ات
باید سقوط کرد در آغوش وحشی ات

مریم! چرا خدا متولد نمی شود
عیسایمان چرا متولد نمی شود

این زخم، سالهاست به مرهم نمی رسد
دست خدا به خلوتِ مریم نمی رسد

دریا چقدر عمق کمی داشت اولش
حسْ داشتن به تو چه غمی داشت اولش

رودی نمانده است که دریاترت کند
چیزی نمانده است که زیباترت کند

گل های بی بدیل، حسودی نمی کنند
گلها که بی دلیل حسودی نمی کنند

غم ها چه بی علاقه به سیگار می شوند
سیگارها پس از تو فقط بار می شوند
.

.
حالا اگر چه عشق ضمانت نمی کند
مریم به جبرئیل خیانت نمی کند
.

سه روز بعد:

کلاغ ها کلافه شده اند

و غار غارشان در آمده است

کلاغ ها وحی نازل می کنند بر پیامبرها توی غار

کلاغ ها مغز خدا را خورده اند بر صلیب

ومریم از یهودا مسیح را حامله است

رضا زارع


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه پنجشنبه 24 اسفند 1402 با معنی و تفسیر دقیق