اشک ماهی ، ریخت بر دل دریا
حامله بود و درد می کشید
زائید ، بعد از آن خوابید
در خوابش پرنده ای می لرزید
خیالش را دزدید
کفتاری که پرسه می زد
در سیاهی ذهن های پر تردید
زد به گله ی قلب های گیج
بوته ی ابرها را چید
در کویری کرد زندانی.
حامله بود و درد می کشید
زائید ، بعد از آن خوابید
در خوابش پرنده ای می لرزید
خیالش را دزدید
کفتاری که پرسه می زد
در سیاهی ذهن های پر تردید
زد به گله ی قلب های گیج
بوته ی ابرها را چید
در کویری کرد زندانی.