حرفچشمان تورا چونشاهبیتی شاق کردم
عشق را با تو اذان سینه ی مشتاق کردم
چشم تو تشبیهی از مهتاب میشد در کلامم
گرچه می گفتند در توصیف آن اغراق کردم
مدعی می گفت؛ کی چشمی شبیه ماه باشد
غافل از آن شد، به شعرم من به مه ارفاق کردم
رفتنت وابستگی های مرا فریاد می زد
اشک را توضیح قلب ساده ی عشاق کردم
بعد تو ورد زبان این قلم شد، حرف چشمت
عشق را با شعرهایم بر جهان ابلاغ کردم
وقت دلتنگی خود، با صحنه ی لبخندهایت
این دل افسرده از غم را، فقط قبراق کردم
ردّ پای چشم تو پیوسته در اشعار من بود
گوشه ی ایوان یادت بود، اگر اتراق کردم
سلطان_۹۷
عشق را با تو اذان سینه ی مشتاق کردم
چشم تو تشبیهی از مهتاب میشد در کلامم
گرچه می گفتند در توصیف آن اغراق کردم
مدعی می گفت؛ کی چشمی شبیه ماه باشد
غافل از آن شد، به شعرم من به مه ارفاق کردم
رفتنت وابستگی های مرا فریاد می زد
اشک را توضیح قلب ساده ی عشاق کردم
بعد تو ورد زبان این قلم شد، حرف چشمت
عشق را با شعرهایم بر جهان ابلاغ کردم
وقت دلتنگی خود، با صحنه ی لبخندهایت
این دل افسرده از غم را، فقط قبراق کردم
ردّ پای چشم تو پیوسته در اشعار من بود
گوشه ی ایوان یادت بود، اگر اتراق کردم
سلطان_۹۷