به جرم مرد بودن


به جرم مرد بودن

حرمتی راکه من از موی سپیدت داشتم سرفه ای که سینه ام را صاف کرد نه جانم این نه رسم آدمیت ،ناجوانمردیست خدایا با که باید گفت ،به جرم مرد بودن میکشم این درد که میگوید که این گرد حقیر درشاعر:حامد فلاح

حرمتی راکه من از موی سپیدت داشتم

سرفه ای که سینه ام را صاف کرد

نه جانم این نه رسم آدمیت
،ناجوانمردیست


خدایا با که باید گفت ،به جرم مرد بودن میکشم این درد

که میگوید که این گرد حقیر

در تیرگی های لجن
نقش فعالی به تن پوشیده است

قبل این سرمست در طابوت ها
خفته بودیم و به جادویی روان و لخت

واین سهم غم افزا ،
ارمغان مشت هاست

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


6 مرزبان بازداشت شده به کشور بازگشتند