حال من داغ کویری است خدا رحم کند
آخر عشق اسیری است خدا رحم کند
ظهر شهریور و گیسوی پریشان و نسیم
چه مراعات نظیری است! خدا رحم کند
خط و خال لب تو مایه ی سرگرمی ماست
که عجب معرکه گیری است خدا رحم کند
سخت افسرده ام از فصل جوانی که گذشت
و سرانجام تو پیری است! خدا رحم کند
آن غزالی که خرامیده در آغوش زمان
پنجه در پنجه ی شیری است خدا رحم کند
دل دیوانه و بی حوصله ام سر به هواست
از تو غافل شده دیری است خدا رحم کند
آخر عشق اسیری است خدا رحم کند
ظهر شهریور و گیسوی پریشان و نسیم
چه مراعات نظیری است! خدا رحم کند
خط و خال لب تو مایه ی سرگرمی ماست
که عجب معرکه گیری است خدا رحم کند
سخت افسرده ام از فصل جوانی که گذشت
و سرانجام تو پیری است! خدا رحم کند
آن غزالی که خرامیده در آغوش زمان
پنجه در پنجه ی شیری است خدا رحم کند
دل دیوانه و بی حوصله ام سر به هواست
از تو غافل شده دیری است خدا رحم کند