سرو و جوی


سرو و جوی

سرو تنهای کنار باغ تنها در میان چند کاج خسته تشنه با تنی از رد خنجرهای دوران،ریش ریش دل پر از آشوب ولی جویای آرامش سر به زیر بر لب سکوت غرق باران عطش در زیر سوزان آفتاب ناامید ازشاعر:فرهاد ترکاشوند

سرو تنهای کنار باغ
تنها در میان چند کاج
خسته
تشنه
با تنی از رد خنجرهای دوران،ریش ریش
دل پر از آشوب
ولی جویای آرامش
سر به زیر
بر لب سکوت
غرق باران عطش
در زیر سوزان آفتاب
ناامید از روزگاران
ناگه آوازی شنید
سر ز پیراهن برآورد
چشمهایش را گشود
آنچه میپنداشت در تنهایی اش،اینک بدید
جوی آب با نغمه ای زیبا و شاد
داشت می آمد به باغ
جوی آبی خوش نوا و دلنشین
سرو، حالی تازه کرد
قد برافراشت
این بار،چشم دل گشود و جوی را از نو بدید
گشت مملو از امید و عاطفه قلب درخت
خزان قلب او,رنگ بهاران را گرفت
عاشقش شد
عاشقی پر جنب و جوش
دل پر از شوق وصال
در انتظار
تا که جوی آب رسد از راه
شعری از اعماق جان
در وصف جوی
خواند بر او
چون رسید،در آغوش گیرد
بوسه بارانش کند

جوی اما چون رسید پای درخت
راه خود کج کرد و رفت
چشم سرو بر چشم جوی
چشم جوی بی میل به او !
سرو،مبهوت و خجل
سر به پیراهن،به فکر
این چنین مشتاق که سرو
این چنین که بی میل که جوی !
پیشتر،در بین راه
در کنار کاج که بیگانه ست با مفهوم عشق
جوی آب ایستاد یک دم
دور او چرخی بزد
کاج,در آغوش گرفت
بعد از آن آمد
سرو را نادیده انگاشت و برفت
سرو میدانست که جوی
بی تفاوت رفت ز آنجا
تا که آرد دست،دل کاجی دگر
قلب او رنجور از معشوقه اش
اما درد او از جوی نه،از کاجهاست
جملگی با عشق غریب و بد سگال!

خنده بر لبهای جوی
رد بغض در چشم سرو
ساکت و محزون
زیر سوزان آفتاب
سر به زیر انداخت باز

فرهاد
بهمن ۹۸




جملات تولدت مبارک پسرم (جملات زیبای تبریک تولد مادر به پسر)