یار می آید
نگاه کردم و دیدم که یار می آید
گمان کنم به زمستان بهار می آید
نهال عشق و امیدی که داده بودم آب
پس از طلوع بهاران به بار می آید
شکسته های دلم را که خوار می دیدی
رسید مژدة وصل و به کار می آید
ز بعد اینهمه ناکامی و سراگردی
هزار ساله امیدم به بار می آید
گمان کنم که پس از سالهای سرمایی
در آن میان زمستان بهار می آید
مثال لنگة کفشی درون سینة من
دل طپیده و زارم بکار می آید
در آن میانة صحرای بایر ازلی
به باغ و مرغ همی لاله زارمی آید
رسید و بی نگهی از کنار من بگذشت
سرم به حالت مجنون دچار می آید
کنون که قصة عشقم به کوچه میگویند
از این توجه یارم به دار می آید
محمد کمیجانی 15/4/82
نگاه کردم و دیدم که یار می آید
گمان کنم به زمستان بهار می آید
نهال عشق و امیدی که داده بودم آب
پس از طلوع بهاران به بار می آید
شکسته های دلم را که خوار می دیدی
رسید مژدة وصل و به کار می آید
ز بعد اینهمه ناکامی و سراگردی
هزار ساله امیدم به بار می آید
گمان کنم که پس از سالهای سرمایی
در آن میان زمستان بهار می آید
مثال لنگة کفشی درون سینة من
دل طپیده و زارم بکار می آید
در آن میانة صحرای بایر ازلی
به باغ و مرغ همی لاله زارمی آید
رسید و بی نگهی از کنار من بگذشت
سرم به حالت مجنون دچار می آید
کنون که قصة عشقم به کوچه میگویند
از این توجه یارم به دار می آید
محمد کمیجانی 15/4/82