به روز هفت صفر آسمانیان همه آه
زمین بناله و جوشش ز قتل پاره ماه
به خانِدان رسالت عذا دوباره رسید
دوباره محنت یعقوب و یوسفی تهِ چاه
به انتها چو نیاید ستم به اهل خدا
که کشتنی ز شقاوت شهی به قلب سیاه
یقین که چون شه بی سر ز تشنگی و عطش
قدم به کربُبلا زد رسیده همره شاه
چه گویم از غم هجرش به وصف کجا برسد
که ترک مرحله بی خضر و ما میانه راه
به شیعیان و محبان ذخیره ای و امان
تمام علم مشایخ ز حضرتش تو بخواه
گمان مکن که شهادت ز او اثر نگذاشت
که یادگار گرانش به شیعه است چو پناه
پسر ببین و پدر بین و گو تو شکر خدا
مبر ز او تو وحیدا که عمرت است به تباه.
زمین بناله و جوشش ز قتل پاره ماه
به خانِدان رسالت عذا دوباره رسید
دوباره محنت یعقوب و یوسفی تهِ چاه
به انتها چو نیاید ستم به اهل خدا
که کشتنی ز شقاوت شهی به قلب سیاه
یقین که چون شه بی سر ز تشنگی و عطش
قدم به کربُبلا زد رسیده همره شاه
چه گویم از غم هجرش به وصف کجا برسد
که ترک مرحله بی خضر و ما میانه راه
به شیعیان و محبان ذخیره ای و امان
تمام علم مشایخ ز حضرتش تو بخواه
گمان مکن که شهادت ز او اثر نگذاشت
که یادگار گرانش به شیعه است چو پناه
پسر ببین و پدر بین و گو تو شکر خدا
مبر ز او تو وحیدا که عمرت است به تباه.