هستى


هستى

دارد از چشم قلم شعر روان مى ریزد غزل از ابر دلم بر لب جان مى ریزد آن قَدَر بوسه ى من تشنه ى لبهاى تو بود کمى از بوسه ى تو کنج دهان مى ریزد گرچه بر قامت دل خانه نموده است کلاغ زردى هجر تو اما بهشاعر:الهیار نزادى

دارد از چشم قلم شعر روان مى ریزد
غزل از ابر دلم بر لب جان مى ریزد

آن قَدَر بوسه ى من تشنه ى لبهاى تو بود
کمى از بوسه ى تو کنج دهان مى ریزد

گرچه بر قامت دل خانه نموده است کلاغ
زردى هجر تو اما به خزان مى ریزد

تو که هستى ز غزل ،قافیه ها سر ریز است
شعرِ تر از دهن پیر و جوان مى ریزد

به گمانم که ز بس چشم به راهت بودم
گنهِ دیده ى من در دو جهان مى ریزد

الهیار نزادى

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انشا در مورد روستا | 4 انشا زیبا درباره روستا برای پایه های مختلف تحصیلی