دم آخر


دم آخر

غیر از تو و من کس نمی داند غم ما هر دم زند زخمی فلک بر مرهم ما می خواست دنیا شعر جانبخشی سراید اما زبانش قفل شد بر ماتم ما از پشت ابرِ دود می بارد کمی نور گاهی بر این چشمان پُر از شبنمشاعر:عباس طبیبی

غیر از تو و من کس نمی داند غم ما
هر دم زند زخمی فلک بر مرهم ما

می خواست دنیا شعر جانبخشی سراید
اما زبانش قفل شد بر ماتم ما

از پشت ابرِ دود می بارد کمی نور
گاهی بر این چشمان پُر از شبنم ما

می‌خواهد امشب اندکی باران ببارد
شاید بر این شهر پر از دود و دم ما

در این دم آخر شود آیا که یکدم
یک همنفس یک دوست گردد همدم ما؟

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)