غیر از تو و من کس نمی داند غم ما
هر دم زند زخمی فلک بر مرهم ما
می خواست دنیا شعر جانبخشی سراید
اما زبانش قفل شد بر ماتم ما
از پشت ابرِ دود می بارد کمی نور
گاهی بر این چشمان پُر از شبنم ما
میخواهد امشب اندکی باران ببارد
شاید بر این شهر پر از دود و دم ما
در این دم آخر شود آیا که یکدم
یک همنفس یک دوست گردد همدم ما؟
هر دم زند زخمی فلک بر مرهم ما
می خواست دنیا شعر جانبخشی سراید
اما زبانش قفل شد بر ماتم ما
از پشت ابرِ دود می بارد کمی نور
گاهی بر این چشمان پُر از شبنم ما
میخواهد امشب اندکی باران ببارد
شاید بر این شهر پر از دود و دم ما
در این دم آخر شود آیا که یکدم
یک همنفس یک دوست گردد همدم ما؟