روزها چون موریانه می روند از پیشِ چشم
رویِ پیشانی خطوطی پُربها جا می نهند
می نویسند این خطوطِ پُربها هشدارها
نارفیقان جملگی بر عهدِ خود پا می نهند
فرصت اندک بود ما را حرفِ دل اما زیاد
دفترِ خالیِ ما را باز آیـــــــــا می نهند؟
قطره بودیم و ندانستیم خود این قَدر را
قطره ها تاثیر بر امواجِ دریا می نهند
چشم را تا آمدیم از خوابِ دوشین وا کنیم
نعشِ خود دیدیم بر تابوتِ فردا می نهند
نانوشته نامه ای بودیم و کس ما را نخواند
کورچشمان ارج کی بر خطِّ خوانا می نهند
بی دریغا شد سپید از جورِ دوران مویِ سر
سرکشان خود سرسپرده سر به سودا می نهند
آرش آزرم
۲۷/ ۷/ ۱۳۹۸
رویِ پیشانی خطوطی پُربها جا می نهند
می نویسند این خطوطِ پُربها هشدارها
نارفیقان جملگی بر عهدِ خود پا می نهند
فرصت اندک بود ما را حرفِ دل اما زیاد
دفترِ خالیِ ما را باز آیـــــــــا می نهند؟
قطره بودیم و ندانستیم خود این قَدر را
قطره ها تاثیر بر امواجِ دریا می نهند
چشم را تا آمدیم از خوابِ دوشین وا کنیم
نعشِ خود دیدیم بر تابوتِ فردا می نهند
نانوشته نامه ای بودیم و کس ما را نخواند
کورچشمان ارج کی بر خطِّ خوانا می نهند
بی دریغا شد سپید از جورِ دوران مویِ سر
سرکشان خود سرسپرده سر به سودا می نهند
آرش آزرم
۲۷/ ۷/ ۱۳۹۸