کاش


کاش

ماه می‌تابد و دنیا نگران ست هنوز ،، مثل منظومه دل در هیجان ست هنوز ،، نگران م نکند دلبری از یاد رود ،، همه عمر شبیه نفس وباد رود ،، سایه ی سبز درختی که ندارد ثمری ،، نکند ریشه ی این باغ ببیندشاعر: احمد البرز

ماه می‌تابد و دنیا نگران ست هنوز ،،
مثل منظومه دل در هیجان ست
هنوز ،،
نگران م نکند دلبری از یاد رود ،،
همه عمر شبیه نفس وباد رود ،،
سایه ی سبز درختی که ندارد ثمری ،،
نکند ریشه ی این باغ ببیند تبری،،
ابرهم مثل همین عمر سفر کرد و گذشت ،،
رحمت از هر طرفی باز گذر کردو گذشت ،،
و خدا گم شد و از سینه ی ما دور نشد ،؟
همه جا بد شدو این قاعله نا جور نشد ،،

نشد این حال شکفتن به گلی سر بزند ،،
کاش می شد از این سمت کسی در بزند ،،
بر این سینه که آهی شده گاهی بخزذ ،،
سراین بام پراز بوف کلاغی
بخزد ،
مه آلوده کجا آمده ای؟ زود برو ،،
مثل خاکستر خوابیده، بی دود برو ,,
برو این ریشه ی بی جان به تبر خو کرده،،
رد شو این شعله بی جان به شرر
خو کرده ،،
آتشی هست، دلی هست ،زمستان برسد ،،
اندکی درد بماند که ، به درمان برسد ،،
احمد البرز

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)