هنگام بهاران شد و ایّام به کام است
ایّام فراقت ز بر دوست تمام است
در همهمه ی باد شمیم گل و عود است
هنگام قدح نوشی و وقت می و جام است
لذت ببر از رامِش این ناقه ی رهوار
کین توسَن دوّار نه اینگونه به رام است
یک نکته زِ من دار که در گردش پرگار
هر شادی و غم را نه ثبات و نه دوام است
گُم گشته و بی نام و نشان در همه ادوار
بِه زانکه کسی را به ابد ننگ به نام است
عابر دل خود را بده عادت به قناعت
دنیای طمع جایگه دانه و دام است
ایّام فراقت ز بر دوست تمام است
در همهمه ی باد شمیم گل و عود است
هنگام قدح نوشی و وقت می و جام است
لذت ببر از رامِش این ناقه ی رهوار
کین توسَن دوّار نه اینگونه به رام است
یک نکته زِ من دار که در گردش پرگار
هر شادی و غم را نه ثبات و نه دوام است
گُم گشته و بی نام و نشان در همه ادوار
بِه زانکه کسی را به ابد ننگ به نام است
عابر دل خود را بده عادت به قناعت
دنیای طمع جایگه دانه و دام است