دوست می دارد مرا هرچند حاشا میکند
در تقابل با دلش این پا و آن پا میکند
در دهانش دوستت دارم نمیچرخد ولی
این حقیقت را به من با چشم القا میکند
گفت دیگر شعرهایت را تو در هرجا نخوان
او که هرجا میروم دارد تماشا میکند
هرکسی یک راز بین سینه اش دارد ولی
کی بسان من بدون ترس افشا میکند
آی زیبای نجیب و مهربان و دلپسند
دارد این شاعر میان جمع لب وا میکند
آخرش هم کار من را عشق میسازد که عشق
صید خود را خوب در مسلخ مهیا میکند
در تقابل با دلش این پا و آن پا میکند
در دهانش دوستت دارم نمیچرخد ولی
این حقیقت را به من با چشم القا میکند
گفت دیگر شعرهایت را تو در هرجا نخوان
او که هرجا میروم دارد تماشا میکند
هرکسی یک راز بین سینه اش دارد ولی
کی بسان من بدون ترس افشا میکند
آی زیبای نجیب و مهربان و دلپسند
دارد این شاعر میان جمع لب وا میکند
آخرش هم کار من را عشق میسازد که عشق
صید خود را خوب در مسلخ مهیا میکند