از تو هیاهو مانده و از من خاموشی مطلق
بیا کنارم ، مکث نکن و حرفی بزن از من
کلامی که تهی ام کند از سال ها خِفت
حسی که باز پر کُنَد از هوای تو در سر
این ایام غریب ، دلم هوای رفتن دارد
بودن در کنار تو ، حال و هوای دگر دارد
در خواب چه ناله و زاری های که نکردم
بیدار شدم ، اما تو را در کنارم ندیدم
شعر مینویسم و خط میزنم کلمات را
گویا تو را داشتن ، خواب است و رویا
شعرم را رها کن و نشنیده بگیر حرفم را
بیخیال ضجه هایم ، رهایم کن در این دنیا
بیا کنارم ، مکث نکن و حرفی بزن از من
کلامی که تهی ام کند از سال ها خِفت
حسی که باز پر کُنَد از هوای تو در سر
این ایام غریب ، دلم هوای رفتن دارد
بودن در کنار تو ، حال و هوای دگر دارد
در خواب چه ناله و زاری های که نکردم
بیدار شدم ، اما تو را در کنارم ندیدم
شعر مینویسم و خط میزنم کلمات را
گویا تو را داشتن ، خواب است و رویا
شعرم را رها کن و نشنیده بگیر حرفم را
بیخیال ضجه هایم ، رهایم کن در این دنیا